❧ گُفـتـُ گویـِ تَنهآییـ ❦

یآددآشـــت هایِ یِکـــــ دآنِشــجـــو

❧ گُفـتـُ گویـِ تَنهآییـ ❦

یآددآشـــت هایِ یِکـــــ دآنِشــجـــو

مَن دُختری ازجنس بـُــلور
با قلبـ♥ـی آکنده از عِشق ومُحبت

اوففففففففففففففف بالاخره این سازمان سنجش ی تکونی داد به خودش!

گفتن نتایج رو تایک مرداد میدن...احتمال میدم بعد این تطیلات عید فطر بدن..یعنی29ام

خداجون...باز کارم افتاد بهت:)

خداجونم..توروخدا شرمندمون نکن...ابروداریم پیش بروبکس...اینکه تمام تلاشمو نکردم دلیل داره وخودتم خیلی خوب میدونی....لعنت بر هرچی نامرده...

ولی ایا من تقصیر دارم؟دارم..درسته...ولی خدایا بخدا قول میدم بهترین ادمی باشم که خلقیدی...کاری میکنم صدتاکپی بگیری ازم....راس میگم بخدا...

خدایا به خاطر مامای وبابا....محمد...مهدیه....خودم به جهنم حالا

خدایا بدجور از دیشب استرس گرفتم...شدید...نمیدونم چرا...حالت تهوع هم از ی طرف پدرمو دراورد تواین ماه رمضونی....

خدایا به دلیل عذر شرعی هم که نتونستم این لیالی قدر رو یکم قران بخونم وکلا باهات باشم...ولی به حق این بنده های معصومت روسیامون نکن...همه کنکوریارو میگم...ماراتن بدیه

میدونم گناهکارم...ولی دیگه تا حد فرعون که نیستم عزیزدلم...یارو نصفه شبی نشست دعا خوند تونذاشتی پیش موسی نبی خجل شه....هواشوداشتی بدجوری...ولی ما که خرده کارنیک داریم دیگه....هوامو داشته باش ...

عاشقتم...

تاچندروز نمیام اینجا...تااینکه اعلام نتایج شه...یادت باشه:)دیگه میام  خبرای خوب بنویسما ...

عزیزم کمک کن این بنده گناهکارتو...

یک مرداد میریم مشهد....برا حرم بی بی معصومه نذر کرده بودم....قطار مسیرش از قم نیست...دفعه بعد که میریم قم حتمانذرموادا میکنم....از قضیه کنکوربه بعد مشهدنرفتیم واولین باره...ی جورایی خیلی خوشالم...خداجون کاری کن مامان بابا راضی باشن ازم...خوشحال بیان حرم عزیزت...بخدا اگه تنهاوبی کس بودم این همه نگران کنکور نبودم... خونوادمم هستن...اگه این مهمون ناخوانده وعذرشرعی مون اجازه بده میخوام تو مشهد بچسبم به حرم اقا....کلی باهاش درد ودل دارم...کلی....حرفای چندین ساله ام غبار گرفته تو سخندانم!

خداجونم کاری کن خوشنود وراضی شن ازم...همین....


مردم اینجا چقدر مهربانند ;
دیدند کفش ندارم برایم پاپوش دوختند , دیدند سرما میخورم سرم کلاه گذاشتند و چون برایم تنگ بود کلاه گشادتری و دیدند هوا گرم شد , پس کلاهم را برداشتند و چون دیدند لباسم کهنه و پاره است به من وصله چسباندند و چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم محبت کردند و حسابم را رسیدند . خواستم در این مهربانکده خانه بسازم ، نانم را آجر کردند گفتند کلبه بساز . . . . .
روزگار جالبیست،مرغمان تخم نمی گذارد ولی هر روز گاومان می زاید!
c08yylsz9211o69j3vim.jpgxi22335vt8if33kktost.jpg

روز دوشنبه ی sms اومد به پدرم...خاله طوطی فوت کرده.خاله پدری بابام..برای اولین بار یجوری شدم...ی حس غریبی بهم دست داد

k0sy064ipnt7ymldjkfh.jpg












امشب اولین شب احیاست...

میشه گفت بهترین شبهاست

خیلی وقته نتونسته بودم با خدای مهربون خودم خلوت کنم...بهترین فرصت هست این شبا

یکم لازمه خونه تکونی کنم دل غبار گرفته امو

لازمه خیلی چیزارو ازتوش بندازم بیرون..یا خیلی کسارو...

کسایی که حس میکنم جارو تنگ کردن برا خدا

برای خدایی بودن...برای الوهیت...

خدایا کمکم کن...مثل همیشه...

ایمان

اوه بالاخره داره به ی جاهایی میرسه کارام...

تقریبا چیز به درد بخوری شده جزوه ای که روش کار میکنم اگه این کارو نیکردم الان دق میکردم!

واقعا سخته وبده دوران انتظار بعد کنکور تااعلام نتایج!باید ی جوری سرمو گرم کنم تاببینیم چی میشه اخرش

اون روز ی خبری داد بابام...بلیط قطارگرفته برا مشهداز یک مرداد...برعکس همه خونواده اصلا خوشحال نشدم:(

نمیدونم چرا!چیزی که خودم اصرار میکردم جورش کنه بریم ی مدت هواخوری!ولی اصلا خوشحال نیستم نمیدونم چرا

هرسال این موقه ها میرفتیم شما...جاهمه خالی...ولی امسال میریم مشهد نمیدونم شاید دلم براشمال تنگ شده:)

ولی  وقتی بابام گف بعد مشهد ی سر به شمال میزنیم -اخه بابام زیادی عاشق مسافرت وخوشگذرونیه:))

وشهریور هم طرفای مرکز ایران..یزدواصفهان بخصوص ولی بازم خوشحال نشدم!

گمونم افسردگی گرفتم!منی که تااسم سفر میامد ی ماه قبلش بارسفر میبستم...

نمیدونم چرا ولی کلا این تابستون تاالانش که بدترین تابستون عمرم بوده..

برعکس پارسال...

این جزوه تموم شه ازتنهایی میمیرم...تصمیم گرفتم برم کلاس زبان تا تنهاییامو پرکنه...تاجای خالی بعضیا زجرم نده...

پ ن:دیروزیکی از اشنایان بدجوری بهم متلک زد...از دیروز کلی سردرد گرفتم..تا الان...باید همه بدونن خصوصا پزشکا که همه غرور دارن...شکستن غرور ادمابدترین جنایت درحق یک انسان هست

پ ن:

 

من غرورمو به همین راحتیا بدست نیاوردم ↯

 

 

↯  که بعضیا هروقت خواستن 

 

 

خردش کنن غرور من بشکنه با خرده هاش ↯ شاهرگ زندگیشونو میزنم →✘✘



روزهایکی یکی میگذرند..

بدون اینکه توجهی به التماس ما بکنند..

زمان میگذرد...

ولی تنها یک سری یادگاری می ماند برای ما..

یادوخاطرات وتصویرات ذهنی..

وچقد سخت میشود وقتی خواست ولی نتوان به یاد وخاطرکسی زندگی کرد...

گاهی فکرمیکنم ای کاش قتل نفس گناه نبود...



پی نوشت:واقعا مسخره اس...دیدین بعضیا ازتوکلاهشون خرگوش درمیارن؟!اون وقت من بی عرضه نمیتونم ی الاغ رو ازتوفکرم دربیارم بندازم بیرون


d

هرکی این دوتا کلیپ رو نبینه نصف عمرش به فناست...کلیک کن روشون

سندرم سکند لایف

جاهلیت مدرن

منتخب زیباترین عکس نوشته های عشقولانه و رمانتیک