امروز عید سعید قربان هست...
سالگرد روزی که یک انسان از پاره تنش خواست بگذره...بخاطر معبودش...
واقعه ای که این روزا به ندرت ممکنه رخ بده...تو روزایی که دنیا شده معبود..شده هدف...شده تمام ابعاد زندگی...
نمیدونم میتونم یانه!ولی امروز ی تلنگری زد تو دلم...شاید از طرف معبودم بود...
معبودی که میدونم با همه بدی هام منو هم مث بقیه بنده هاش دوس داره...
میخوام امروز منم ی قربونی بدم....کار سختیه...چند بار تصمیمشو گرفتم اما...نصفه رهاشد...
یعنی نتونستم ادامه بدم...
میخام از نفسم به نفع معبودم بگذرم...
اری...امروز میخام نفسمو قربانی کنم...نفسی که تنها هدفش اینه منو دور کنه از ...
عشقم
هدفم
ومعبودم.....
معبودا مددی....
پروردگار مهربانم..میدونم گذشته تیره که نه ولی سفیدی نداشتم...مددکن مولا...مدد کن ازین به بعد را سفید کنم...
معبودا..به یاری تو وارد محیط جدیدی خواهم شد...
کمک کن مشغله های دنیا یاد تو وذکر تو را از یادم نبره....