❧ گُفـتـُ گویـِ تَنهآییـ ❦

یآددآشـــت هایِ یِکـــــ دآنِشــجـــو

❧ گُفـتـُ گویـِ تَنهآییـ ❦

یآددآشـــت هایِ یِکـــــ دآنِشــجـــو

مَن دُختری ازجنس بـُــلور
با قلبـ♥ـی آکنده از عِشق ومُحبت

دانشگاه

اینم سر در دانشکده

خوب بود...

روز اول دانشگاه...شنبه صبح که از خواب پاشدم(در حقیقت اصلا نخوابیده بودم اون شب:)اماده شدم ..لباس هامو پوشیدم..کفشامو پام کردم ...چادرمو سرم کردم  ورفتم...رفتم جایی که خیلی براش جنگیده بودم..خیلی حرفا شنیده بودم...خیلی سختی کشیده بودم...جایی که میخواستم برم رو دوسش داشتم...خیلی مقدس بود برام...تو همین فککرا بودم که یهو چشم باز کردم دیدم ای بابا این جا کوجاس؟!؟!وسط دارو درخت!!!بعله:)راه رو اشتباه امده بودم!!وای ساعت 8و20 دیقه بود...ساعت 8 ونیم کلاسهامون شروع میشد...دیگه وقت رو غنیمت شمردم وی نفس عمسق کشیدم وشروع کردم:)

تاجایی که میتونسم دویدم!!دویدم و دویدم(به مدرسه رسیدم:))بعله دیگه دقیقا 8وبیس پن دیقه رسیدم به جلو دانشکده...اوفففف

همینکه حنایی رو دیدم!!!!!!(ی پسر ی هست کلا نارنجیه موهاش!!!!اون رو نشانه گذاشتم خخخخ اخه زیاد راه رو گم میکنم:))) معمولا هرجا اونو میبینم یعنی دیگه خودشه همینجاس!!!!معمولا هم بلیز سبز رنگ میپوشه..ی جوری شبیه ی گل میشه !!!!اخه شلوار قهوه ای بلوز سبز وموهای نارنجی....:)))))

 برای مشاهده اندازه واقعی داوودی نارنجی  کلیک کنید

این ااقا رو موقه ثبت نام هم دیده بودم...اسمش رو هنوزم نمیدونم:))

خب رسیدم جلو دانشکده ورفتم تو!...ی حس عجیبی بود(مث این فیلمه میداد..جومونگ!!..موقعی که وارد ی جایی میشدن با غرور راه میرفتن وسرشونو تکون نمیدادن...:))))

رفتیم تو...کلا سروصدایی بپا بود...ورودی های جدید ی هیاهویی به پا کرده بودن!!....پرسان پرسان!!!!میرفتم جلو...همشونم جواب میدادن پزشکی!!!کلا پزشکی خیلی بیشتره تعدادش...

تا اینکه رسیدیم ته سالن...ی اقایی بود...راهنماییمون کرد سمت حراست برا تکمیل پرونده...وقتی رسیدیم اونجا دیدیم همه ورودی ها اونجان...ی سری فرم دادن دستمون که پر کنیم.....بعد ی تیکه کاغذ دادن دستمون که با اون بریم سمت دفتر اموزشی که برنامه کلاسیمونو بدن...

رفتیم وبرنامه رو گرفتیم...

دندان94

شنبه:    of

خدا!!این یعنی چی..اه چرا هیشکی نگفته بود!!!اگه میدونستیم  دیروز جمعه با اون عجله بدو بدو نمیومدیم اخه!!!ای بابا...خلاصه بدک هم نبود...یکم خسته بودم...کلا دیروز و امروز صبحش کلی بدو بدو کرده بودم:)

رفتم بیرون....نشستم زیر ی درخت رو صندلی....وبه ی حوض ابی که جلو دانشکده اس نگا میکردم...

ادامه دارد...


نظرات  (۲)

راستی کدوم شهر؟
پاسخ:
ارومیه
هفته ی اول مبارک باشه :دی
پاسخ:
مرسیجات:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی