وبلاگ ...وازه ای گم در این روزها...با این همه برنامه های ارتباطی...
چه روز هایی داشتم با این وبلاگ ها...
کل برهه زندگیم تا به الان به سه قسمت تقسیم میشه فک کنم
قبل کنکور
حیطه کنکور
ودوران دانشجویی
که تفاوت های زیادی هم دارند باهم
قبل کنکور...دوران شاد زندگیم...تلاش جدیت برای هدفی که داشتم...شیرینی های مدرسه....دوستان پاک وصمیمی...دوستی های ناااب...چقدر خوشحال میشدیم با چیز های بسیار ساده ....
حیطه کنکور....دورانی پراسترس...با استرسی شیرین وخوشایند...تلاش وجدیت..منتها نه به شدت قبل:(....تمام دغدغه ها خلاصه در تراز وازمونهای کانون...در این دوره زندگی حالت جدی ب خود میگرفت..جدی وکمی خشن....از دوستی سابق خبری نیست..منتهی به مکالمه ای چند دقیقه ای شدند....ونهایت دیداری سرپایی وکوتاه
واما دوران بسیار متفاوت دانشجویی.....
بسیار باشور ونشاط شروع شد....ولی به سکوت ورکودی نچسب تبدیل شد.....رکودی که با روحیه کنجکاو وشاد وپرانرزی ومفرح من مطابقت نداشت...
نمیدونم...شاید برا من اینطوری...یا برا کل خوابگاهی ها...یا کل دانشجو ها...نمیدونم....ولی اگه اون مختصر هدف ورویاسازی راجع به اینده شغلی وجود نداشت فک میکنم پوچ ترین دوره زندگیم محسوب میشه....
تو این دوسال کاری مفید به جز خوندن نصف وناقص و بی انگیزه وکسالت بار چند جزوه دستنویس برای اخذ نمره!نکردم....اونم بخاطر عذاب وجدان کاری شاید!وشاید قبولی!!!!!اینم نمیدونم/کلا هیچی نمیدونم/ی زندگی بی هدف وپوچ شروع شده برام/بسیار بی هیجان /گاهی حتی انگیزه لازم رو ندارم حتی برم سراغ همون رفقا..جزوه های خودمان....
نمییدونم...تاثیر شدت یافتن استفاده از فضای مجازی هست یانه...چون با حذف اونم مشکلی حل نشد...ونهایت به این نتیجه رسیدم که لا اقل خوبه هستن که بیکار تر نمونیم!
نمیدونم....
راهی چاهی بلدین بگین!
شرایط رفتن به هیچ جایی /کلاس و..../را هم ندارم بخاطر موقعیت خوابگاه
+خداروشکر امتحانا شروع میشه...میتونم لا اقل ی تکونی بخورم!!!